آرام جان بیقرار
به وقت دلتنگی زنگ صدایت طراوت میبخشد روحم را
جه کرده ای که زن آرام وحشی من اهلی تو شده است ...
این سان آرام وحشی را به یغما برده ای که
روح سرکشی را در جام مستانه ای به
شکر خند تو در بند کرده
و تنها اهلی تو ست....
اینک من مانده ام و دل تنگی های تو و
من مانده ام با قلبی که برای تو سراسیمه میشود
بی دست وبی پا می شود
نمی شود که تو باشی و من عاشق نباشم
میدانی آرامم من با تو بی حواس ترین آدم روی زمین هستم
بی خود نبود که عاشقت شدم
از بس حواس جمع تو مراقب حواس پرت ی های من بود
باتو میخواهم بی حواس ترین آدم باشم میدانی چرا؟....
آخر همه حواسم به تو میرود پرت پرت می شوم
تمامی تو ؛ شیداییت مرا شیداترین میکند
لبخند تو در سطر سطر نوشتارم پیداست
کاش کنارت بودم
تادستانم را به دور تو حلقه میکردم وحصاری می کشیدم تا به ابدیت
آرام دل بی قرارم نوشتن برای تو هم مرا مست می کند
نظرات شما عزیزان: